جدول جو
جدول جو

معنی ناسزا شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناسزا شدن
(طَ بَ تَ)
پست شدن:
تبه گردد این رنج های دراز
شود ناسزا مردگردن فراز.
فردوسی.
رجوع به ناسزا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ کَ دَ)
حرام شدن. (ناظم الاطباء) ، کساد. (ترجمان القرآن) (دهار). زیف. تزیف. کاسد شدن. اکساد. و رجوع به ناروائی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ کَ دَ)
کفران ورزیدن. ناشکری کردن:
شنیدی که ضحاک شد ناسپاس
ز دیو و ز جادو جهان پرهراس.
فردوسی.
و صحبت نیکان و کردار نیک را ناسپاس مشو. (منتخب قابوسنامه ص 38).
دولت خود بین و مشو ناسپاس
شکر بگو بر کرم بی قیاس.
امیرخسرو (از آنندراج).
- ناسپاس شدن بیزدان، خداناشناسی. عصیان ورزیدن:
سه دیگر به یزدان شود ناسپاس
تن خویش را در نهان ناشناس.
فردوسی.
به یزدان هرآنکس شود ناسپاس
بدلش اندر آید ز هرسو هراس.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(طَ کَ دَ)
ناسورگشتن. در تداول، به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن. به واسطۀ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه. (یادداشت مؤلف) ، چرکین شدن ریش. رجوع به ناسور شود: و اندر این مدت جزوی دیگر که درست باشد از شش سوخته شود و ریش فراخترگردد و باشد که ناسور گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(طَ اَ کَ دَ)
سزا نبودن. سزاوار نبودن. ناروا بودن. روا نبودن. جایز نبودن:
به دادار گفت ای جهاندار راست
پرستش به جز مر ترا ناسزاست.
فردوسی.
به ایرانیان گفت این ناسزاست
بزرگی و تاج ازدر پادشاست.
فردوسی.
فانی به جان نئی به تنی ای حکیم تو
جان را فنا به عقل محال است و ناسزا.
ناصرخسرو.
، عدم لیاقت. لایق نبودن. درخور و سزاوار نبودن:
کنون تاج را درخور کار کیست
چو من ناسزایم سزاوار کیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(طُ پُ زَ دَ)
فرود آمدن. از بالا به پائین آمدن. (ناظم الاطباء) ، از جانب خدا وحی برپیغمبر فرستاده شدن. (ناظم الاطباء) : کی به وی کتاب و شریعت نازل شده است. (سندبادنامه ص 7).
انداختی به چهرۀ پرنور خود نقاب
نازل به شأن حسن تو شد آیۀ حجاب.
آرزوی اکبرآبادی.
، پست شدن. فرود آمدن: زمین بوسید و گفت قدر بلند سلطان بدین قدر نازل نشدی. (گلستان) ، نازل شدن بها و قیمت، کم شدن نرخ و بها از قیمت اصلی. (آنندراج). کم شدن. پائین آمدن. ارزان شدن
لغت نامه دهخدا
(طَ چَ / چِ کَ دَ)
نازک شدن گوشت، ترد و زودپز شدن آن بعلاج، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن، و امثال آن. (یادداشت مؤلف). لغومه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به نازک شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ کَ دَ)
فراموش شدن. (ناظم الاطباء) ، فراموشکار شدن:
گرچه خفته گشت و ناسی شد ز پیش
کی گذارندش در آن نسیان خویش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناسور شدن
تصویر ناسور شدن
جراحتی که به خون بیفتد، چرکین شدن، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
ناشکری کردن حق ناشناسی کردن، یا ناسپاس به یزدان (خدا)، خدانشناس شدن از خدا رو بر تافتن: سه دیگر بیزدان شود ناسپاس تن خویش را در نهان ناشناس. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازل شدن
تصویر نازل شدن
از بالا بپائین آمدن، فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک شدن
تصویر نازک شدن
ترد و زود پز شدن گوشت و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار